عقده
امشب نمیدونم از چی بنویسم.اینجا جایی واسه درد و دل هست واسه همین امشب یکم از چیزایی که تو دلمه مینویسم بلکه یکم سبکتر شم.اگه ننویسم شاید به زودی بترکم دیگه منو نداشته باشید.خود شیرینم خودتونید
تو این یه سال آدمای زیادی تو وبم اومدنو رفتن و هر از گاهی با یکیشون حرفم میشد و میزدیم به تیپ و تاپ هم و من مجبورشون میکردم از وبم برن.نمیدونم این طبیعیه یا نه ولی من آدمی نیستم که با حرف کسی کوتاه بیام و زیر بار حرف بیخود و زور برم.اگه جایی احساس کنم کسی داره حرف بیربط میزنه و با حرفاش اذیتم میکنه اون روی خشنم ظاهر میشه و نهایت کاری که میکنم اینه که طرفو میتارونم.اگه همه اوناییکه این اتفاق براشون افتاده هنوزم اینجا رو بخونن میدونن که تعدادشون کم نیست شاید از 5 تا هم بیشتر باشه.اگه میتونستم قید بقیه دوستامم بزنم نظراتو میبستم و با خیال راحت مینوشتم ولی این جرئتو ندارم که ارتباطو یکطرفه کنم.واسه همین فقط از وبم بیرونشون میکنم.شاید فکر کنید من نرمال نیستم،شاید فکر کنید روانیم که هر از گاهی پاچه یکیو میگیرم،ولی از نظر خودم هیچکدومش درست نیست.من فقط آدم رکی هستم که چیزی که میبینم و احساس میکنمو به رو میارم و نمیزارم کسی به رفتار زشتش ادامه بده.نمیدونم اونیکه قاضیه بین ما چی قضاوت میکنه.میخوام یه بار همه اوناییکه باهاشون اینجا کل انداختمو مرور کنم.
1-
یکی بود وقتی میومد وب من زود پسرخاله میشد و بهم پیامای خصوصی زیاد میداد در حد 10 خط و من بیچاره از سر کمرویی جوابشو میدادم و نمیگفتم آقای فلانی مگه من چه صنمی با تو دارم جز یه ارتباط وبلاگیه ساده.به من چه که این همه از خودت واسه من تعریف میکنی و درد و دل میکنی.یه روز پروگی کرد و گفت جواب فلان سوالتو نمیدم چون میترسم بخوای منو سوژه وبت کنی.من آتشین شدم.من؟؟ منکه آخه به زور جواب پیامای تو رو میدم و هر بار نظراتمو باز میکنم میگم اه بازم این پیام خصوصیه بلند بالا داد آخه منو با تو چه کار که بخوام بهت نظر داشته باشم این شد که بهش توپیدمو دمشو قیچی کردم.
2-
یه دختری بود که اومد تو یه پستام گفت من اهل اینجور رابطه ها نبودم و تو که بودی فلان و من فحش ندادم بد و بیراه گفتم فحش با بد و بیراه فرق داره! ایشون نتونست کامنت شوخیه منو درک کنه و این شد که زدم به تیپش که دیگه با کامنتای خشکش اینورا پیداش نشه.
3-
یکی دیگه بود که با به بسم اله که وارد وبم شد شروع کرد به انتقاد آتشین که ازدواج اینترنتی خنده داره و فلانه و بهمانه و این صحبتا.گفتم اره تو درست میگی یه نیگاه به دورو برت بکن بعد نظر بده .بعد مثل بچه ها زود از کارش پشیمون شد و با معذرت خواهی شد رفیق گرمابه و گلستان ما.همه جا میومد از ما تعریف میکرد و 180 درجه عوض شده بود ولی یه حسی به من میگفت این همون آدمه ها منتظر روزی باش که دوباره مثل روز اول بشه .حسم اشتباه نبود و شد .یه روز سر مسائل مذهبی تو وبش بحثم شد و جوابمو با همون زبون تند و تیزش داد دیگه سعی کردم وبش نرم ولی اون باز میومد و چند باری با لحن غیر مستقیم تیکه هایی انداخت که میگفت از سر عمد نبوده ولی خب من نمیتونستم لحن بیانشو تحمل کنم و ترجیح دادم دیگه نباشه و مجبور نباشم زبان تلخ و گزنده شو تحمل کنم.
4-
یه پسر بچه 7 سال از خودم کوچیکتر که به طرز احمقانه ای میومد بهم ابراز علاقه میکرد و چندین بار باهاش تند برخورد کردم تا بیخیال شد.آخه چرا این پسرا یکم عقل تو کلشون نیست.منو با یه بچه دهه هفتادی چکار؟با خودش چه فکری کرده واقعا؟من مغز خر خوردم؟که بیام با یه الف بچه ازدواج کنم؟بار آخر گفتم کامنتات تایید نمیشه و تا یه مدت با اسمای دیگه کامنت میزاشت تا دیگه انگار غیبش زد.
5-
یه دختر بچه تلخ و پرو که کامنتاش دو کلمه ای بود و فقط انتقاد و منم چند باری به جاییم نگرفتم و گفتم بزار دلش خوش باشه میاد حرفشو میزنه ولی دیگه این کاسه صبر یه روزی لبریز میشه و مجبور شدم بهش اولتیماتوم بدم که کامنتاشو تایید نمیکنم اونم باز با پرویی کامنت گذاشت و وقتی دید تایید نمیشه رفت پی کارش
6-
یه خانومی که تو دورانی که داستانای خواستگاری دوستانو میزاشتم بهش الکی میدون دادم و بزرگش کردم و کامنتشو که یه صفحه دو روی برگه بود گذاشتم پایین یه داستانا .وهم ورش داشت فکر کرد دیگه علامه دهره رفت و اومد هی رفت بالا منبر هی ما تحمل کردیم،هی خواست نظرشو غالب کنه بازم هیچی نگفتیم،وقتی از خودش و شوهرشو زندگیشو اینا حرف میزد حس ششم به من میگفت مثل اون همکار خالی بندم که وصفش تو این پست شد داره زیادی پز میده حالا راست یا دروغ لحنش همراه با کلاس و پز دادنه.اونم واسه کی؟واسه کسیکه الان تو موقعیت و شرایط اون نیست.خب من بازم تحمل کردم و گفتم باریکلا آفرین که به همچین جایگاه رفیعی رسیدی باریکلا که زرنگ بودی این شوهر رویاییو تور کردی ولی خب عمر این تعریفا کوتاهه و وقتی به وب ایشون میرفتم چیزایی از زندگیش میخوندم که به نظر زیادم با اونهمه خوشبختی تناسب نداشت.حالا آدم خودش میدونه در چه حد خوشبخته ولی آخه اینهمه تعریف که گفتن نداره.جز اینکه میخوای دل یه عده جوون مجردو بسوزونی کار دیگه ای هم میکنی؟امیدوارم به سرنوشت همکارم دچار نشه که بلاخره هر آدمی یه جا باید تقاص پس بده.حالا اینا به کنار اما
این آخری از همه اونا سمج تره و ول کن ماجرا نیست و از وبم که بیرونش کردم میره وبایی که من میخونمو احیانا یه روزی میخونده واسشون کامنت میزاره که من ببینم و تیکه های تو دل عقده ای موندشو حوالم میکنه.خب ایشون جنس خرابی داره و من متاسفانه فهمیدم اینو.حالا موندم تا کی باید پس لرزه های این یکی دعوا رو تحمل کنم.
اگه اینا رو نمینوشتم واقعا روحمو میخورد.میدونم 90 درصدتون اوناییکه اینجا راجبشون نوشتمو میشناسید البته 90 درصد خواننده های همیشگی.
کاش آدم بدای این دنیا با یه دیلیت حذف میشدن مسلما دنیا جای بهتری واسه زندگی بود.